گل همیشه بهارم خدا کند که بیایی
تمام دار و ندارم خدا کند که بیایی
چه روزها که برفت و چه لحظهها که بیامد
بهانه بر دل زارم خدا کند که بیایی
گل همیشه بهارم خدا کند که بیایی
تمام دار و ندارم خدا کند که بیایی
چه روزها که برفت و چه لحظهها که بیامد
بهانه بر دل زارم خدا کند که بیایی
ای زاده ی علی ای پور مرتضی
نامت همیشه هست سردار کربلا
ساقی به نیزه و ساغر به نیزه ها
فریاد از غم و از داغ کربلا
باز آمد جمعه شب من هم دعا خوانت شدم
بر سر خوانت نشسته باز مهمانت شدم
باز هم توفیق حاصل گشت اندر این سرا
آیم از لطف حسینت آن شَهِ کرب و بلا
یک نظر بر من نما، ای عزیز فاطمه
بر جوانان بهشت، نام تو شد قائمه
جامه ی رزمت به تن، چهره ات چون مصطفی
دشمن از هم می دری، ذکر رزمت هل اتی
ای علی جانم علی
دیدی آخر دل من بسته به زنجیر تو شد
رَه عُشاق گرفته و دِگر پیر تو شد
منتظر، چشم به رَه، نام تو را برده به لب
تا نشانی زِ تو آمد همه تسخیر تو شد
آرامش و روح و روان من حسین است
جانم حسین است
بر رحمت للعالمین نور دو عین است
جانم حسین است
یا حجة الله، بقیة الله
دردم این نیست که دوری شده است قسمت من
درد من ضرب لگد هاست که بر در می خورد
یاد آن روز فتادم که برای تشیع
جمله دشمن شده حاضر به در بیت علی
دستم بسویش چون گدایان باز گشته
این غیبت کبری مهدی راز گشته
گر یک نظر سوی محُبانش نماید
دردی نباشد جملگی در ناز گشته
از رفتن و از آمدن این همه زائر
فهمیده ام اندر حرمت هست خبرها
تا نَم بنشیند به دو چشم تَرم ای دوست
فهمیده در این اشک حرم هست اثرها
می روم پای برهنه سوی شهر کربلا
می روم با صد نوا و صد امید و صد خطا
ابتدای مقصدم شاه نجف باشد ولی
انتهای مقصدم سردار تنهای سپاه
ای عمه ببین از سفر آمد پدر من
تا آنکه ببیند، که چه آمد به سَرِ من
امشب سر بابا، روی دامن بُگُذارم
گویم که پدر، با تو سُخن هاست که دارم
« در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبری است »
بر سر پیری گنه آلودگی واویلتاست
راه زیبایی به سوی معرفت گردیده باز
آن « مشایه » رفتن اهل دلی تا کربلاست
باز هم اهل سحر باید شد
در کوی حسین دَر به دَر باید شد
در روز چهلم از غروب خورشید
با پای پیاده رَهسپَر باید شد