هنگامه ی سرور علی؛ نغمه سر کنید
دریا رسیده تشنه لبان را خبر کنید
چون زینت پدر به جهان می زند قدم
شب های تیره را به نگاهش سحر کنید
اربعین آمد دلم یادی زسقا کرده است
یاد مشک و آن لب خشکش چه غوغا کرده است
اربعین گردیده و صدها هزاران در مسیر
در دل این کاروان خالیست جای یک اسیر
تازه این دل به غم یار کمی خو کرده
هرچه در سینه ی خود داشته او رو کرده
ای برادر تو کجایی که دلم سخت فسرد
زینبت پیرهن کهنه ی تو بو کرده
اگر خوابت، پریشان شد
مکانت کنج، ویران شد
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»