شعله ای زیر خاکسترها

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

شعله ای زیر خاکسترها

اهل قلم؛ نویسنده و شاعر

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

 

 

ای عمه ببین از سفر آمد پدر من


تا آنکه ببیند، که چه آمد به سَرِ من

 

امشب سر بابا، روی دامن بُگُذارم


گویم که پدر، با تو سُخن هاست که دارم

 

آخر تو کجا رفتی و من بی کس و تنها


گم گشتم و آمد به بَرَم حضرت زهرا

 

آن شب که شدم گم من از آن خیل اسیران


تنها شدم و همدم من خار مُغیلان

 

ناگه زِ سیاهی به بَرَم مادری آمد

 


دستش به کمر، خنده به لب، یاوری آمد

 

آرام مرا در بغلش جای نموده


فرموده چرا صورت زیبات کبوده

 

گفتم من از آن روز که رفته است عمویم


سیلی زِ پلیدان برسیده است به رویم

 

هم عمه و هم من، همه ی کودک و زنها


در بین حَرامی بِنِگر، خسته و تنها

 

با خنده بگفتا که چه غم، مادرت اینجاست


فهمیدم از این حرف که او، حضرت زهراست

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی