پدرم شاه نجف، مادر من فاطمه است
وعده گاه پدر و مادر من علقمه است
هر دو آیند ببینند وفاداری تو
بهترین لحظه بود، لحظه ی تنهایی تو
از دیدن مادر به تب و تاب منم
افتاده لب دجله ی پر آب منم
آبی نزنم بر لب خود، قبل حسین
لب تشنه ام و چشمه ی آداب منم
این دل شکسته، از هجر رویت
او گشته خسته، آب آبرویت
تو ساقی هستی، من تشنه کامت
تو شاه مردان، من هم غلامت
هذا فِراقٌ، بَینی و بَینُک
آقام ابالفضل