مدال افتخارم نوکری بر حضرت زهراست
که این سان نوکری، شاهی من بر عالم بالاست
تپش های دل و قلب و زبان هر لحظه می گویند
که اربابم به هر جایی، فقط صدیقه ی کبری است
چو مسکن می گزینم در میان خانه ی گورم
درون سینه ی خفته، صدای ناله ای بر جاست
همه گویند رفته است از جهان و اشکها جاری
ولیکن نوکر اکنون، میهمان مادرش زهرا ست
پدر، مادر، برادر یک به یک اینگونه می گویند
که امشب این عزیز دل، میان قبر خود تنهاست
ولی مادر تو می آیی، به من سر می زنی آن شب
که من در ظلمت و نور تو فوق نور اختر هاست
میان وحشت و ظلمت، به آوای رسا گویم
که نوکر باشم و ارباب من آن دختر طاها ست
تو خود گفتی که هر کس برغریب کربلا گِریَد
میان قبر تنها نیست، حسینم منتظر آنجاست
«کمیل» اینگونه فهمیده، در این دنیا، در آن دنیا
کجا بهتر شود پیدا، حسین ارباب بی همتاست