« می سوخت حریم دل مولا، چه حریمی »
چون فاطمه بین درو دیوار، علی گفت
بی حیاء آنچنان لگد می زد
پشت در مادر از نفس افتاد
بی سبب نیست حرم ناپیداست
« حرم فاطمه آغوش خداست »
ای مادر تنها، دوباره باز برخیز
« حیدر به غیر تو که دلداری ندارد »
روزی دلم با میخ های در چنین گفت
آیا مگر پهلوی مادر جایتان بود
گلبرگ گل، شبنم گرفته با عدو گفت
نازکتر از از برگ گل یاس است مادر
لحظه ای غم آمد و بر دل نشست
« یاد پهلویش نمازم را شکست »
من که می دانم مرا، آخر هدایت می کنی
لحظه ی تنهاییم،من را شفاعت می کنی
غربتت را بهر بابایت روایت می کنی
مادرم از ضربه ی، سیلی شکایت می کنی
در قنوتت گریه کردی از برای شیعیان
در سجودت خوانده ای عجل علی صاحب الزمان
فاطمه جان تو غریبی، تو غریبی، تو غریب
قدر تو هرگز نگنجد در زبان و در بیان
« کوچه های غربت و غم قحطی یک مرد بود »
روی مادر از هجوم وحشیانه، زرد بود
دست مولا در میان بندِ دشمن، سرد بود
نطفه ی آن جمع حاظر، نطفه ی نامرد بود