حال اندوه مرا هر گل، گلخانه نوشت
آن زمانی که سحر قطره ی شبنم را دید
جسمم را به خاک ...
هنوز هم داغت سنگین است
وای از ما که به مسلخ ببرد سرداری
گاه ابلیس زمان، گاه سیاست داری
وسط معرکه را خوب نگر می بینی
که همان روبه پیر است، کُند مَکاری
کی بخوابد به خلوت آن عاشق
این اشارت کلام رحمانی است
ما همه قاسم سلیمانی
ذکرمان حیدر است، طوفانی
چشممان بر لبان حضرت دوست
رهبرم سیدی خراسانی
دستها بسیار باشد از برای بوسه ها
بوسه هایم را کجا، من خرج دنیا می کنم