به پا بوس خواهر رسیدم ولیکن
دلم تنگ ایوان و صحن و سرا شد
چو راهی شدم سوی دربارت ای شاه
کبوتر شدم، دل به تو مبتلا شد
به ظاهر حریمت ندیدم علی جان
تو خود شاهدی، زائرت با صفا شد
به دیدار مولای خود رفته بودم
ولی بین ره، میهمانم رضا شد
خوشا حال من با چنین میهمانی
که مشهد برایم به از کربلا شد
کنون راضیم، میهمان راضی از من
به این حالتم، شاملم هل اتی شد
بَسی گفته بودند که می آیی آخر
به این آمدن در سخنها وفا شد
«کمیلت» نشسته سر راهت ارباب
زِ وقتی که با صحن تو آشنا شد.