« مرد هم باشی بگویی من کنیز زینبم »
این کنیزی کمتر از، آقایی دَربار نیست
سلام دختر خورشید، سلام زینب جان
به احترام قدومت، بَشَر نموده قیام
« هر جمله که با نام تو گفتم عزلی شد »
زینب به جهان آمد و زینت به علی شد
سلام دختر خورشیدِ کهکشان، زینب
قمر به عشق تو تابد به آسمان، هر شب
گنگ و است و لال زبانم به وصف او
زیرا که حضرت والا مقام، زینب است
هنگامه ی سرور علی؛ نغمه سر کنید
دریا رسیده تشنه لبان را خبر کنید
چون زینت پدر به جهان می زند قدم
شب های تیره را به نگاهش سحر کنید
قرار از کف گرفته او، زِچشمانش گوهر جاری
به هر آغوش جا گیرد، جوابش گریه و زاری
« زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست »
دل خوش کنید، اگر دل به راه اوست
دل به زینب داده ایم و جان فدای زینبیم
« تا نفس در سینه ها باقیست پای زینبیم »
« بر سرم یک اربعین جز نیزه و خنجر نبود »
بین سرها یک سری را دشمن تو بسته بود
فرق از هم واشده دارد گواهی می دهد
میهمانش بوده اندر کربلا، تیر و عمود
« هرگز ندیده به عالم زن این چنین »
او زینب است، زینت بابای خود علی