باز هم اهل سحر باید شد
در کوی حسین دَر به دَر باید شد
در روز چهلم از غروب خورشید
با پای پیاده رَهسپَر باید شد
چون نور ابالفضل زِ حُسینش باشد
هر لحظه ستاره بر قَمر باید شد
از مرقد شاه عالمین، شاه نجف
تا ساقی تشنه تشنه تر باید شد
نزدیک چو گشتی به حریم سقا
مانند حسین دست به کمر باید شد
زینب به نظاره بر حسین بنشسته
از معجر پاره خون جگر باید شد
زینب دو عزیز خود در این رَه بخشید
در راه خداست، بی ثَمر باید شد
با دیدن عاشقان بگذشته زِ جان
فکری بنما که ساده تر باید شد
با پای برهنه، رو به سوی حرمین
این سختی راه بی اثر باید شد
پاهای تو گر آبله زد در این رَه
همراه رقیه همسفر باید شد
در گودی قتلگه زیارت خواندن
از غیر حسین بی خبر باید شد
در راه شُبیر در فغان است « کمیل »
خون از دو بصر تا به سحر باید شد