دعوتم کن تا بیایم در حریم پاک تو
با زبان بی زبانی، روضه خوانم ای رضا
« آهن از فیض تو گوش شنوا پیدا کرد »
زین جهت حرف دلم را به ضریحت گفتم
این دل تنهای من امشب پر از فریادهاست
ضامن آهوی تنها، این دلم از آن تو
« گفتم رضا و دلم تا حرم رسید »
با صد گناه و بدی نوکرش خرید
مجاورت شدن آقا برای من خواب است
« دلم خوش است به روزی که زائرت باشم »
هزاران بند پهن است بهر این دل
دلم تنها اسیر مشهد توست
ای امام رئوف می دانی
« به هوای حرمت محتاجم »
ضعف جسمانی، توان راه رفتن را گرفت
این دل و جانم کبوتر گشته بر ایوان طلا
پای جسم من اگر لنگ است بهر دیدنت
بالهای معنوی پر می کشد سوی شما
من خطا کرده ام پشیمانم
این چنین رو سیه نمی مانم
ای ضمانت کننده ی آهو
بنگر بر دو چشم گریانم
عجب شوری به پا شد
شب عید ولا شد
رسیده کودکی، نامش
علی موسی الرضا شد
این ناله ی من است که حرم را گرفته است
روزی کرب و بلایم، به امر توست
از یاد من کی می رود، آندم که دل دادم به تو
دل دادم و رفت از دلم، غم های عالم یا رضا
« دورم ولی دلم به نگاه شما خوش است »
ای ضامن دل بیمار من رضا
« کرده وابسته مرا حال و هوای حرمت »
ای فدای حرمت حال دلم طوفانیست
آهوی دلم باز هوای تو رو داره
با اِذن حضورت همه پاییز، بهاره
ای شمس و شموس، داعی طوس، گفتی از آن حِصن
این قلعه بجز عشق علی باب نداره
من نه تنها، بلکه عالم آرزویش نوکری ست
لحظه ای جاروکشی، در صحن و ایوان طلا
« ای که هوای منی، بی تو نفس ادعاست »
مشهد تو خانه ام، جان و دلم کربلاست
من خودم نآمده ام تا که خودم برگردم
تو کشاندی به حرم، اشک مرا می بینی
« من به بوسیدن این پنجره عادت دارم »
دست بر سینه ام و عرض ارادت دارم
امشبی آمده ام ناله کنان در حرمت
حضرت عشق نگاهی، که کارت دارم