دردم این نیست که دوری شده است قسمت من
درد من ضرب لگد هاست که بر در می خورد
یاد آن روز فتادم که برای تشیع
جمله دشمن شده حاضر به در بیت علی
چون شنیدند که زهرا، به شبی دفن شده
گفته اند ما برویم سوی بقیع از پی او
حیدر آن وقت گرفت قبضه ی شمشیر به دست
وبه سر بست همی پارچه ی زرد غضب
و بفرموده چو دستی بخورد بر این خاک
مطمئن کشته شود، این سخن شیر خداست
بازهم در بشکستند، زِ حریم علوی
باز حرمت بشکستند، زِ زهرا و علی