« گفتم رضا و دلم تا حرم رسید »
آهوی دل دوباره به سمت شما رَمید
ای ضامن دلِ شکسته ی تنها ابالحسن
امضای حضرتی بشود سهم هر شهید
به پا بوس خواهر رسیدم ولیکن
دلم تنگ ایوان و صحن و سرا شد
چو راهی شدم سوی دربارت ای شاه
کبوتر شدم، دل به تو مبتلا شد
من خطا کرده ام پشیمانم
این چنین رو سیه نمی مانم
ای ضمانت کننده ی آهو
بنگر بر دو چشم گریانم
منصبم جارو کشی بر صحن و ایوان رضا
فخر شاهی می فروشم من بر این عالم خدا
از سحر تا پاسی از شب نوکری کار من است
عرض حاجت می نمایم من به آقایم رضا