تشنه لبی نام تو را می چشید
فارغ از عالم شد و از خود رمید
سختی ره در طلبش فاش شد
باز طلب کرد و به جانش خرید
تشنه لبی نام تو را می چشید
فارغ از عالم شد و از خود رمید
سختی ره در طلبش فاش شد
باز طلب کرد و به جانش خرید
هر کسی که میل رفتن، بر حریم یار داشت
زندگی، مال و زن و کودک، به پستویی گذاشت
بی تکلف، بی تعلق، صاف و ساده، بی ریا
قلب خود را در ره جانان نموده، کیمیا
می روم پای برهنه سوی شهر کربلا
می روم با صد نوا و صد امید و صد خطا
ابتدای مقصدم شاه نجف باشد ولی
انتهای مقصدم سردار تنهای سپاه
« در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبری است »
بر سر پیری گنه آلودگی واویلتاست
راه زیبایی به سوی معرفت گردیده باز
آن « مشایه » رفتن اهل دلی تا کربلاست
باز هم اهل سحر باید شد
در کوی حسین دَر به دَر باید شد
در روز چهلم از غروب خورشید
با پای پیاده رَهسپَر باید شد
غصه ها دارد دل ما عرض حاجت می کنیم
حضرت مولا، از این دوری شکایت می کنیم
گر چه بنشستیم اندر خانه هامان اربعین
اینچنین رهبر بفرموده، اطاعت می کنیم
دوباره سد شده راهم، گناه روی گناه
ندا زغیب بیاید، گناه و کرببلا
بهانه گشته که امسال، سفر خطر دارد
دلم مریض حریم است و او خبر دارد