شعله ای زیر خاکسترها

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

شعله ای زیر خاکسترها

اهل قلم؛ نویسنده و شاعر

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

 

 

 

بشنو این سخن از یک جگر سوخته است


سخن از لعل لب، زخم به هم دوخته است

 

حرف دل، حرف جگر خواندن مولاست بیا


« شیعه ی آل علی » یکه و تنها ست بیا*

محمود بهرامی

 

 

 

صدای گریه ی عاشق، به گوش می آید


ببین زمین و زمان، در خروش می آید

 

به روبهان جهان، یک به یک بفهمانید


که خون حضرت مهدی به جوش می آید

محمود بهرامی

 

 

 

چشمهایم که دگر باور دیدار نداشت


پلک هایم به شب و روز و سحر کار نداشت

 

لب فرو بسته و یک گوشه نشستم با عشق


سفره ی دل بگشودم و خریدار نداشت

محمود بهرامی

 

 

مدال افتخارم نوکری بر حضرت زهر است


که این سان نوکری، شاهی من بر عالم بالاست

 

تپش های دل و قلب و زبان هر لحظه می گویند


که اربابم به هر جایی، فقط صدیقه ی کبری است

محمود بهرامی

 

 

روضه را بانی خدا و نذر آن با فاطمه است


مادر قد خم شده، ذکرش به جانها قائمه است 

 

کی کجا باشد خلاصی این بشر را از جهیم


جز محبی که شب و روزش به یاد فاطمه است

 

 

 

 

محمود بهرامی

 

 

 

بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی


از ضربت در دست بر پهلو گرفتی

 

برگو حسن در کوچه ها آخر چه دیده


گویا سراغ خانه را از او گرفتی

محمود بهرامی

 

« وقتی دلت گرفت، فقط فابک للحسین »

 

چون جان به لب رسید، دگر یابن فاطمه

 

محمود بهرامی

 

باز از ملکوت حرمت، عطر گل یاس

 

آید به مشام و دل عشاق به احساس

 

پرسند زِ تو از حرم مادرت ای دوست

 

آرام بپرسید ؟!   بر افروخته عباس

 

محمود بهرامی

 

این جهان رنجور گشته از وجود درد و غم

 

یک نظر زهرا نماید، هر غمی پر می کشد

 

محمود بهرامی

 

درد بی درمان گره خورده است بر جان جهان

 

می رود بد تر از این هم با دعای فاطمه

 

محمود بهرامی

 

 

حرف دل، حرف جگر، خواندن مولاست بیا

 

شیعه ی آل علی یکه و تناست بیا

 

 

محمود بهرامی

 

 

« خورشید من برآی که وقت دمیدن است »

 

حیدر چو ناخداست زمان رسیدن است

 

 

 

محمود بهرامی

 

« هی عذاب می دهند، گنبد نشانم می دهند »

 

این چنین حالت به از صد جنت بی روی توست

 

محمود بهرامی

 

این نوکری به درگه تو فخر عالم است

 

من نوکرم، به همره ایل و تبار خود

 

محمود بهرامی

 

« ارباب شدی، منت هر کس نکشم »

 

گر جان بستانند، دلم پس نکشم

 

محمود بهرامی

 

امسال اگر رَه ندهندم، چه کنم

 

گویند هنوز اسیر بندم، چه کنم

 

رویم سیه و موی سیاهم چون برف

 

با این گذر عمر رونده ام چه کنم

 

محمود بهرامی

 

« هواه خواه توام، دائم هوایت را به سر دارم »

 

حسین ارباب بی همتا، زِ دوری تو بیمارم

 

محمود بهرامی

 

 

صدق تو از صد شهادت برتر است، سردار من

 

گردنت باریکتر از موی گشته، ای امیر

 

نیستی تنها میان معرکه، ای اهل صدق

 

عالمی دیدند کردی، نفس سرکش را اسیر

 

 

 

محمود بهرامی

 

 

ای سپهبد، سلیمانی حیدر بر خیز

 

که علی در وسط فتنه ی دشمن تنهاست

 

 

 

محمود بهرامی

 

 

 

وای از ما که به مسلخ ببرد سرداری

 

گاه ابلیس زمان، گاه سیاست داری

 

گِله دارم زِ رفیقان، گِله ام از خودی است

 

که چرا چشم امید است به سَردَم داری

 

بازهم ناله زنان بر همگان می گویم

 

گر که خوابی برسد، پر بکشد سرداری

 

 

 

محمود بهرامی