اگر خوابت، پریشان شد
مکانت کنج، ویران شد
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
اگر سیلی، به صورت خورد
عزیزی پیش، رویت مرد
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
اگر خاری، به پایت رفت
به روی نی، نگاهت رفت
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
اگر عمه، سپر گشته
یتیمی در به در، گشته
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
اگر بابا، سلامت کرد
عدو خشم و، ملامت کرد
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
اگر بشکسته، شد دندان
به میخانه، شدی مهمان
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
اگر آتش، زدن خانه
بگفتن بر، تو بیگانه
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
میان خیمه، یک بیمار
پدر دیگر، ندارد یار
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
برادر اصغرم، تشنه
علی اکبر، و دشنه
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»
عمو و کام، خشکیده
دو دستش را، که ببرید
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»