اربعین آمد دلم یادی زسقا کرده است
یاد مشک و آن لب خشکش چه غوغا کرده است
اربعین گردیده و صدها هزاران در مسیر
در دل این کاروان خالیست جای یک اسیر
اربعین آمد دلم یادی زسقا کرده است
یاد مشک و آن لب خشکش چه غوغا کرده است
اربعین گردیده و صدها هزاران در مسیر
در دل این کاروان خالیست جای یک اسیر
ای عمه ببین از سفر آمد پدر من
تا آنکه ببیند، که چه آمد به سَرِ من
امشب سر بابا، روی دامن بُگُذارم
گویم که پدر، با تو سُخن هاست که دارم
اگر خوابت، پریشان شد
مکانت کنج، ویران شد
بچش طعم، اسیری را
«پدر جانم، پدر جانم
ببین من کنج، ویرانم»