شعله ای زیر خاکسترها

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

شعله ای زیر خاکسترها

اهل قلم؛ نویسنده و شاعر

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۵۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

 

این دعای مادرت در محشر کبری بود

 

« با الهی گریه کن های حسینم را ببخش »

 

 

محمود بهرامی

 

 

 

« زبان حال دلم را کسی نمی فهمد »

 

                   دلم شکسته ،

 

                                         حرم بسته ،

 

                                                            من کجا بروم ؟

 

 

محمود بهرامی

 

سوی اربابم سلامی می کنم وقت سحر

 

« دلخوشم بر مستحبی که جوابش واجب است »

 

 

محمود بهرامی

 

 

« مثل باران بهاری که نمی گوید کی »

 

به کویر دل من هم تو ببار ای جانا

 

 

محمود بهرامی

 

 

 

در ذهن من همیشه سئوالی بود عیان


آخر چرا بود حرم بی بی ام نهان

 

مولا چرا عزیز دلش را شبانه شست


از زیر پیرهن بدن آن یگانه شست

محمود بهرامی

 

 

 

بشنو این سخن از یک جگر سوخته است


سخن از لعل لب، زخم به هم دوخته است

 

حرف دل، حرف جگر خواندن مولاست بیا


« شیعه ی آل علی » یکه و تنها ست بیا*

محمود بهرامی

 

 

 

صدای گریه ی عاشق، به گوش می آید


ببین زمین و زمان، در خروش می آید

 

به روبهان جهان، یک به یک بفهمانید


که خون حضرت مهدی به جوش می آید

محمود بهرامی

 

 

 

چشمهایم که دگر باور دیدار نداشت


پلک هایم به شب و روز و سحر کار نداشت

 

لب فرو بسته و یک گوشه نشستم با عشق


سفره ی دل بگشودم و خریدار نداشت

محمود بهرامی

 

 

مدال افتخارم نوکری بر حضرت زهر است


که این سان نوکری، شاهی من بر عالم بالاست

 

تپش های دل و قلب و زبان هر لحظه می گویند


که اربابم به هر جایی، فقط صدیقه ی کبری است

محمود بهرامی

 

 

روضه را بانی خدا و نذر آن با فاطمه است


مادر قد خم شده، ذکرش به جانها قائمه است 

 

کی کجا باشد خلاصی این بشر را از جهیم


جز محبی که شب و روزش به یاد فاطمه است

 

 

 

 

محمود بهرامی

 

 

 

بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی


از ضربت در دست بر پهلو گرفتی

 

برگو حسن در کوچه ها آخر چه دیده


گویا سراغ خانه را از او گرفتی

محمود بهرامی

 

« وقتی دلت گرفت، فقط فابک للحسین »

 

چون جان به لب رسید، دگر یابن فاطمه

 

محمود بهرامی

 

باز از ملکوت حرمت، عطر گل یاس

 

آید به مشام و دل عشاق به احساس

 

پرسند زِ تو از حرم مادرت ای دوست

 

آرام بپرسید ؟!   بر افروخته عباس

 

محمود بهرامی

 

این جهان رنجور گشته از وجود درد و غم

 

یک نظر زهرا نماید، هر غمی پر می کشد

 

محمود بهرامی

 

درد بی درمان گره خورده است بر جان جهان

 

می رود بد تر از این هم با دعای فاطمه

 

محمود بهرامی

 

 

حرف دل، حرف جگر، خواندن مولاست بیا

 

شیعه ی آل علی یکه و تناست بیا

 

 

محمود بهرامی

 

 

« خورشید من برآی که وقت دمیدن است »

 

حیدر چو ناخداست زمان رسیدن است

 

 

 

محمود بهرامی

 

« هی عذاب می دهند، گنبد نشانم می دهند »

 

این چنین حالت به از صد جنت بی روی توست

 

محمود بهرامی

 

این نوکری به درگه تو فخر عالم است

 

من نوکرم، به همره ایل و تبار خود

 

محمود بهرامی

 

« ارباب شدی، منت هر کس نکشم »

 

گر جان بستانند، دلم پس نکشم

 

محمود بهرامی