« خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است »
نه، خوش به حال دلی که خودش حرم باشد
ای زائرِ نشسته میان حرم ببین
قلب شکسته ای به حرم جا نمانده است
گر یافتی میان حرم آن شکسته را
با دیگران مگو، که امانت سپرده ام
تقدیم به همه ی جانبازان موجی
فقط من و تو باشیم
دیگه کسی نباشه
نه حرف دنیا بیاد
نه دل زغم بپاشه
در لیلة الرغائب
چون نیست آرزویی
غیر از ظهور مهدی
عجل علی ظهورک
از زمانی که تو در علقمه، در سجده شدی
« هر که آمد به تماشای تو، در سجده فتاد »
« تویی حسین که بویت وزد به هر چمنی »
تو شمعی و تو چراغی و نور انجمنی
« هر شب دلم حوالی ایوان کربلاست »
مجنون شده است دل من دل نمی شود
« سلام می دهم از بام خانه سمت حرم »
جواب می دهد ارباب و من نمی فهمم
امشبی را که « کمیل » در حرمش مهمان است،
مکن ای صبح طلوع
صبح فردا زغم دوری او گریان است،
هر چه گشتم به جهان در پی خوش نقشی عشق
« خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود »
« مولا به من نظر کن، من حُرِّ بی پناهم »
بر حال من نگاهی، چون غرق در گناهم
هنگانی که وسایل بهداشتی و ضروری مردم را احتکار کردند
فرهنگ ما چه شد، که به اینجا کشیده شد
ما رهروان حیدر کرار بوده ایم
« اگر هادی تویی دیگر کسی گُمرَه نمی ماند »
بر این دل، دردها باشد که جز آقا نمی داند
بگو تا کی زِنَسل پاک تو سهمم شود دوری
که تا هجران بُوَد، یعقوب دلها کور می ماند
همه بیمار تو ایم و همه شب می خوانیم
که سحر یار غریبان، به جهان باز آید
بهترین لحظه همان، تنهایی ست
بهترین جای حرم، بی جایی ست
گوشه ای از حرمت گریان است
نوکری که لقبش زهرایی ست
صبح زودی به حرم، گریه کنان امر فرج
تو بیایی و ببینند که صاحب دارم
دوستان، صاحب ما گمشده ؟! باور دارید
نه، که ما گمشده ایم، حضرت صاحب اینجاست
اول صبح زیارت چِقَدَر می چسبد
حرم حضرت ارباب و سلامی به ادب
دوستانم همگی، لایق دیدار تو اند
من بیچاره همیشه، پی قسمت باشم
یا رضا قهر مکن، بنده ی بد دل دارد
یک سحر، صبح، غروبی بطلب گوهرشاد