« مادرم فاطمه باشد... پدرم شاه نجف »
چون مدافع گشته نامم، جان خود دارم به کَف
از رفتن و از آمدن این همه زائر
فهمیده ام اندر حرمت هست خبرها
تا نَم بنشیند به دو چشم تَرم ای دوست
فهمیده در این اشک حرم هست اثرها
ای مدافع، شریعه را بستند
تا که حیدر، دوباره غم بخورد
رأس پاک، شهید را بردند
کربلایی، دِگر رَقم بخورد
دل به زینب داده ایم و جان فدای زینبیم
« تا نفس در سینه ها باقیست پای زینبیم »
ای مدافع به من بگو آن شب
که تو پاسدار خیمه ها بودی
زینب آیا به راحتی خوابید