پدرم شاه نجف، مادر من فاطمه است
وعده گاه پدر و مادر من علقمه است
هر دو آیند ببینند وفاداری تو
بهترین لحظه بود، لحظه ی تنهایی تو
جگر شیر تو داری به مثال پدرت
دشمنان یکسره حیران تو و در به درت
هر کجا نعره زنی لشکر دشمن شکند
آه از آن لحظه که دشمن سر تو می شکند
(یا اَخا) زود بیا زمزمهی آخر توست
چشم خود باز نما زائر تو مادر توست
چشم خود باز نما مادر من آمده است
اولین زائر تو در وسط علقمه است
می شود باز برادر تو صدایم بکنی
با (اَخا) گفتن خود غرق عطایم بکنی
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
سالیانی است که من منتظرم ای عباس
که برادر تو بخوانی و صدایم بکنی