« یک نفس نام تو را در خود دمیدم سوختم »
من در این دنیای فانی دل به عشقت دوختم
چشمهایم پر زِ اشک و جسم من دور از حرم
سوختم من، سوختم من، سوختم من، سوختم
کاش بادهای پاییزی
که زِسمت حرم وزیده شدند
بوی سیب از حرم به خود گیرند،
و وزان سوی عاشقان بروند
« یک خیابان کرده مجنونم تو میدانی کجاست؟ »
جمعه شبها وعده گاه انبیاء و اولیاست
« ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست »
زائر به آن حریم بهشتی خود خداست
« زیر این پرچم و بیرق، شدم آباد حسین »
تا رسیدم به حرم، گشته ام آزاد حسین
لحظه ی دیدن آن صحن و سرا یادم هست
روح پر زد زِتن و گشته دلم شاد حسین
« ای که هوای منی، بی تو نفس ادعاست »
مشهد تو خانه ام، جان و دلم کربلاست
« از ازل تا روز محشر دوستت دارم حسین »
خوش بُود آن دوستی را که دو سر بر پا شود
من گدای بی سر و پای و گنه کارم حسین
گر نگاهی بر من از سوی تو گردد، من شه ام
« کمیل » اینگونه فهمیده، در این دنیا در آن دنیا
کجا بهتر شود پیدا، حسین ارباب بی همتاست
شب جمعه
ای حسین جانم
یاد تو نکنم
مُردنم حتمی ست
دیده تر نشود
دل به تو ندهم
صاحب من کیست
حسین جانم یک نگاهی کن
دل ما را کربلایی کن
ای حسین جانم ای حسین جانم
« شب جمعه حرم یار تماشا دارد »
خوب بنگر که حرم حضرت زهرا دارد
« اصلا تو آفریده شدی محض دلبری »
مولا برای ایل و تبارم تو سروری
من جای جای جهان را بگشتم و
دیدم که نیست زِ حرم جای بهتری
دگر رنجور گشته این تن و جان از غم دنیا
« به یک پیمانه ی مِی، کرد ساقی حل مشکل ها »
« از شش جهت نفست می رسد حسین »
پایین پا به خدا حال دیگریست
« آقا تمام بود و نبودم برای توست »
بیمار هستم و دل مبتلای توست
با پای دل رسیده تنم بر حریم دوست
بیمار را چه طلب جز شفای توست
ای زائرِ نشسته میان حرم ببین
قلب شکسته ای به حرم جا نمانده است
گر یافتی میان حرم آن شکسته را
با دیگران مگو، که امانت سپرده ام
صبح زودی به حرم، گریه کنان امر فرج
تو بیایی و ببینند که صاحب دارم
آمدم در کربلایت، جان شیرین وا نهم
از حریم با صفایت، یک نفس ما را بس است
دلم پوسید، بس کن دیگر ای بیماری مهلک
که این دل خواهش کرب و بلا از مادرش دارد
« عجب حس عجیبی داره اینجا »
عطش فریاد و تیر و خون و آتش
هزاران نخل اینجا ایستاده
هزاران دل به زیر پا فتاده
« شب جمعه است به دلها غوغاست »
دل ما سوخته ی کرب و بلاست