مادری دارم که چندی هست دوری کرده او
از دو پای چابُک و دستان نَرم و پُر تَوان
دست و پایش پینه بسته، روی ماهش چون کویر
سر چو کابین قطاری، سِیرِ او در آسمان
مادری دارم که چندی هست دوری کرده او
از دو پای چابُک و دستان نَرم و پُر تَوان
دست و پایش پینه بسته، روی ماهش چون کویر
سر چو کابین قطاری، سِیرِ او در آسمان
بشنیده ام مادر زبابا رو گرفتی
از ضربت در دست بر پهلو گرفتی
برگو حسن در کوچه ها آخر چه دیده
گویا سراغ خانه را از او گرفتی