شرحه شرحه سینه ام درد است و داغ
می کشد آخر مرا درد فراغ
هر کسی را راه در این راه نیست
عشق بازی می کند شاه چراغ
امشب شنیدم یک چراغی را شکستند
ما را چه غم شاه چراغان است اینجا
در ذهن خود گفتم چراغی گشته خاموش
گفتا غلط گفتی ، که مهمان است اینجا
قسم به لا یمکن الفرار کمیل
کمیل آمده اینجا قرار او باشی
شبی که شام غریبان حضرت مولاست
دلم میان خیمه ی آتش گرفته، حیران است
هزار ناله به این سینه ام نهان گشته
نظر بر این سپیدی مویم کنی، نمایان است