امشبی را که « کمیل » در حرمش مهمان است،
مکن ای صبح طلوع
صبح فردا زغم دوری او گریان است،
هر چه گشتم به جهان در پی خوش نقشی عشق
« خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود »
« مولا به من نظر کن، من حُرِّ بی پناهم »
بر حال من نگاهی، چون غرق در گناهم
هنگانی که وسایل بهداشتی و ضروری مردم را احتکار کردند
فرهنگ ما چه شد، که به اینجا کشیده شد
ما رهروان حیدر کرار بوده ایم
« اگر هادی تویی دیگر کسی گُمرَه نمی ماند »
بر این دل، دردها باشد که جز آقا نمی داند
بگو تا کی زِنَسل پاک تو سهمم شود دوری
که تا هجران بُوَد، یعقوب دلها کور می ماند
همه بیمار تو ایم و همه شب می خوانیم
که سحر یار غریبان، به جهان باز آید
بهترین لحظه همان، تنهایی ست
بهترین جای حرم، بی جایی ست
گوشه ای از حرمت گریان است
نوکری که لقبش زهرایی ست
صبح زودی به حرم، گریه کنان امر فرج
تو بیایی و ببینند که صاحب دارم
دوستان، صاحب ما گمشده ؟! باور دارید
نه، که ما گمشده ایم، حضرت صاحب اینجاست
اول صبح زیارت چِقَدَر می چسبد
حرم حضرت ارباب و سلامی به ادب
دوستانم همگی، لایق دیدار تو اند
من بیچاره همیشه، پی قسمت باشم
یا رضا قهر مکن، بنده ی بد دل دارد
یک سحر، صبح، غروبی بطلب گوهرشاد
گامهایم استوار است، پیش رویم چون تویی
با حضورت رهبرم، این سینه دارد پرتویی
با خلوص نیت و با عشق و ایمان در رَهم
گو چه غم باشد مرا، مولا جلودارم تویی
امروز را من در ره عشق و جنونم
اندر میان کوچه ها در خاک و خونم
فردا که شد، یادی زِامروزم تو بنما
من شاهد « انا الیه راجعونم »
آمدم در کربلایت، جان شیرین وا نهم
از حریم با صفایت، یک نفس ما را بس است
دلم پوسید، بس کن دیگر ای بیماری مهلک
که این دل خواهش کرب و بلا از مادرش دارد
داستان من و تو شهره ی مردم شده است
کودکی در قفس خاطره ها گم شده است
دوست دارم که بُوَد روی سرم سایه ی تو
طلب بنده زِ ازباب ادب خُم شده است
وعده ای دارم برای کل خوبان جهان
« من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند »
ای مادر عباس امشب مادری کن
بانوی حیدر بعد زهرا؛ یاوری کن
اعمال من کم، عشق من هم بو تراب است
مابین این اعمال و عشقم داوری کن
« عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده »
یک اشاره از تو و جان دادن از من مهدیا