صبح ات سپید، ای که سیاهی چشیده ای
اندر فراق حضرت صاحب چه دیده ای
تو سر بلند به گوشه ی تاریخ در نوا
گرچه سکوت کرده ای و قد خمیده ای
ما هرچه گفته ایم و طلب کرده در دعا
با صبر زینبی تو به آنها رسیده ای
گرچه کنون شب است و سیاهی به پا شده
صبح ظفر برسد، خود سپیده ای
تا آن زمان رواست فقط گریه برحسین
این اشگ کیمیاست، زغمها رهیده ای
باشد سلاح تو ایمان، از این سبب
مغرور و سربلند به سطر جریده ای
آن لحظه ای که بیاید امام ما
از بهر انتقام زِ خون شهیده ای
ای زاده ی حرام، در این جنگ بی مثال
مولای ما اشاره کند؛ سر بریده ای