دخت رسول مهربانی ناله ها کرد
آن داستان هتک حرمت بر ملا کرد
فرمود اینهایی که بر بالینم هستند
پهلو و دست و استخوانم را شکستند
فرمود اینها دشمنی با حق نمودند
فرزند معصوم مرا از من ربودند
فرمود آوردند هیزم ها بر این در
آتش زبانه می کشید و چشم من تر
فرمود اینهایی که بر اشکم بخندند
آخر که گفته، دست حیدر را ببندند
فرمود اینها چون شدند وارد به خانه
کردند مهر و لطف حیدر را بهانه
فرمود سخت است این حضور اما چه سازم
بر گفته ی مولای خود هستی ببازم
فرمود رویم را از اینها چون گرفتم
چندی ست از ضرب لگد پهلو گرفتم
فرمود اینها دشمن اسلام و دین اند
زائیده ی شرک و نفاق و اهل کین اند