نیمه شبی نام تو بر لب رسید
در وسط سینه عطش می تپید
تشنه ترین تشنه کنار تو سیر
کُل جهان از عطشت گشته پیر
شاه جهانی و به عالم امیر
دست مرا هم تو شهنشه بگیر
ساقی عطشان حرم السلام
خون جگرم، از عطشت والسلام
خسته و تنها که رسیدم بَرَت
بنده ی بد را تو مَران از دَرَت
گر که تو راهم بدهی غم کجاست
عاقبت نوکریت کربلاست
شهره که ارباب به جود و سخاست
شاه و گدا بر کَرَمش مبتلاست
بنده ی بی اصل و نصب آمده
با مدد از شاه ادب آمده
راه دهید، رو سیه ای آشناست
کفتر جَلدِ حرم مرتضی ست.