خانه ی حق چند روزی گشته ام مهمان تو
همچو جانم از تنم در رفتنم، جان می رود
تازه من خو کرده بودم بر تو و بر صاحبت
سومین روزم شده، سائل از این خان می رود
کاش من ساکن در این بیت الهی می شدم
ناله ام اندر سحر تا شهر قرآن می رود
با گناهان فراوان گشته ام مهمان تو
بنده ی خاطی جدا از آن گناهان می رود
حال خوش در اعتکافت حاصل این بنده شد
غرق حیرت آمد و در لطف و احسان می رود
وعده ی دیدار مان باشد به یکسال دگر
زنده باشم یا نباشم عُمر انسان می رود
من به امید دوباره دیدنت تَرکَت کنم
یاد تو در دل که باشد، داغ هجران می رود
ای خدایا این « کمیلت » با امیدی آمده
گر تو تنهایش گذاری همچو حیوان می رود