غرق گناه و آه و بی ارزش صدایی
یا رب نگاهی، گاه گاهی،گاه گاهی
من را ببین در مَستی دنیا گرفتار
افتاده در چاه و نباشد کُوره راهی
آهم نِگر، دردم ببین، فریاد مَن رَس
من گُم شدم در غُربت و ظُلمت الهی
تو مهربان بر من چو مادر، بلکه بهتر
اما خَلف آدم نَگشتم، درسیاهی
دستان من هر لحظه سوی تو بلند است
چون راه دیگر نیست بر من خود گواهی
با این همه پَستی که از سوی من آمد
تنها غضب بوده سزاوارم زِ شاهی
اما مُحبت ، مِهر بسیاری که دیدم
فهمیده ام مولا علی هست شاه راهی
آن شاه راهی که مرا با خود عَجین کرد
پای پیاده، زینب و فریاد و آهی
تا کربلا فریاد و آهش بی امان بود
من بودم و زینب خدایا یک نگاهی
بازم سحر آمد به من لطفت رسیده
وَر نه «کمیلت» غرق گشته در تباهی