چندی است که لبها بشکایت نگشودیم
چون مَحو وجود و کَرم و نُور تو بودیم
ِاسپند نگشتیم و به آتش نَپریدیم
راضی چو بگشتیم، رضایت بِرُبودیم
گشتیم مریدان درِ خانه ی حیدر
تا سجده کنان چهره بر آن خاک گشودیم
با سختی ایام زِ دَستاس نَرستیم
ما پیرو حق، پیرو آن یاس کبودیم
مهدی به مُحبّت بِخرد ناز یتیمان
وَرنه من و تو در صف عُشاق نبودیم
ایامِ گذشته بِنِگَر غَفلت خود بین
با شعر چنین حضرت صاحب بستودیم