نکند یار ز حال دل ما بی خبر است
نکند گریه برایش به سحر بی اثر است
نکند او برسد، ما به حریمش نرسیم
نکند ناله ی ما از غم او مختصر است
ما نداریم سلاحی که بر آن تکیه کنیم
جگر سوخته ای باشد و چشمی که تر است
گر بیاید ز سفر، یار غریبان امشب
کثرتی در گنه ماست، ولی این ظفر است
هر چه گشتیم جهان را پی آرامش ما
به حریم حرمش حال جهان خوب تر است
ما شنیدیم به روضه برسانی خود را
یابن الزهرا بنگر دست حسین بر کمر است
خواستم شعر در اینجا به طوافش نرود
شعر بی ذکر حسین، گمشده ای در به در است
خجلت آب ببین، از لب عطشان حسین
آب مهریه ی مظلومه ی دیوار و در است
پس رها کرد همان مشت پر از آب بر آب
ساقی تشنه لبان یاد علی را به سر است
دو برادر به حرم، درس شجاعت کردند
بعد آنها، دل خواهر ز غمی پر شرر است
لحظه ی آخر باباست که بی یار شده
کودک ماه ششم درس ولایت زِ بَر است
پدر و اصغر کوچک به میان میدان
تو نگر تیر سه شعبه به گلوی پسر است
آمدی جان جهان، آمدنت معلوم است
چشم ما خیره شده، چشم تَر ما به در است