« در آن نفس که بمیرم، در آرزوی تو باشم »
در آرزوی تو هرگز، به گفتگوی تو باشم
چرا که خود تو بگفتی، بیایی و بنشینی
زمان وعده رسیده، به جستجوی تو باشم
تمام هستی زینب، بر این غلام نگاهی
به وحشتم و به ظلمت، غلام کوی تو باشم
اگر چه روی سیاهم، ولیک موی سپیدم
امید من به شفاعت، اسیر موی تو باشم
بیابیا گل زهرا، بیا که من بشکستم
نشسته ام سر راهت، و محو روی تو باشم