نکند یار زِ حال دل ما بی خبر است
نکند گریه برایش به سحر بی اثر است
نکند او برسد، ما به حریمش نرسیم
نکند ناله ی ما از غم او مختصر است
یابن الزهرا بنگر دیده ی من خیس شده
جگرم سوخته و چهره ی تو در نظر است
من صدایت بکنم از تو ندایی نرسد
هر شب و روز دلم در پی تو در به در است
یک نگاهی، سخنی، گوشه ی چشمی مولا
گشتن من پی تو بی نظرت درد سر است
کعبه ی دل تویی و ما همه در طوف توایم
ای خلیل همگان بر سر دوشت تبر است
گر چه هستیم گرفتار در این جام بلا
لیک در راس دعا، امر فرج خوب تر است