« خورشید من برآی که وقت دمیدن است »
حیدر چو ناخداست زمان رسیدن است
« این ترک خورده دلم وحشت این را دارد »
که رُخش را را زِ من خسته رُباید مهدی
من صدایش بزنم ناله ی پیوسته کنم
بازهم چهره به رویم نگشاید مهدی