لحظه ای غم آمد و بر دل نشست
« یاد پهلویش نمازم را شکست »
« کوچه های غربت و غم قحطی یک مرد بود »
روی مادر از هجوم وحشیانه، زرد بود
دست مولا در میان بندِ دشمن، سرد بود
نطفه ی آن جمع حاظر، نطفه ی نامرد بود