باب الحوائج گشته ای دستم بگیری
دستان من هم خالی و تنهای تنهام
در این زمان که جهانی پی شفاست
دستان ما به دامن موسی ابن جعفر است
« لحظه ی آزردن تو دخترت پیشت نبود »
ناله ها بود که با چوب به بالا می رفت
تشت پر خون و سر خاکی و جامی زِ شراب
قد خمیده خواهری بود به زهرا رفت
بارگاهت عاصیان را ملجاء و درمانگه است
این گنهکاران بی کس را زِ درگاهت مران