درد بی درمان گره خورده است بر جان جهان
می رود بد تر از این هم با دعای فاطمه
حرف دل، حرف جگر، خواندن مولاست بیا
شیعه ی آل علی یکه و تناست بیا
« خورشید من برآی که وقت دمیدن است »
حیدر چو ناخداست زمان رسیدن است
« هی عذاب می دهند، گنبد نشانم می دهند »
این چنین حالت به از صد جنت بی روی توست
این نوکری به درگه تو فخر عالم است
من نوکرم، به همره ایل و تبار خود
« ارباب شدی، منت هر کس نکشم »
گر جان بستانند، دلم پس نکشم
امسال اگر رَه ندهندم، چه کنم
گویند هنوز اسیر بندم، چه کنم
رویم سیه و موی سیاهم چون برف
با این گذر عمر رونده ام چه کنم
« هواه خواه توام، دائم هوایت را به سر دارم »
حسین ارباب بی همتا، زِ دوری تو بیمارم
صدق تو از صد شهادت برتر است، سردار من
گردنت باریکتر از موی گشته، ای امیر
نیستی تنها میان معرکه، ای اهل صدق
عالمی دیدند کردی، نفس سرکش را اسیر
ای سپهبد، سلیمانی حیدر بر خیز
که علی در وسط فتنه ی دشمن تنهاست
وای از ما که به مسلخ ببرد سرداری
گاه ابلیس زمان، گاه سیاست داری
گِله دارم زِ رفیقان، گِله ام از خودی است
که چرا چشم امید است به سَردَم داری
بازهم ناله زنان بر همگان می گویم
گر که خوابی برسد، پر بکشد سرداری
انتقامی بگرفتند زِابلیسان سخت
رمز پیروزیشان یک کلمه، یا زهراست
وحشت افتاده به جان همه ی کرکسها
تازه این اول کار پسر مرجانهاست
چهره ی نورانیت با این لباس نوکری
آسمانی تر شده، ای آسمانی ماه من
بوسه ی گرم تو بر چهره ی من سنگین است
تو کجایی قاسم، جان حسن زود مَرو
تنها نبودی، جان فدا می کردم اینجا
پا در رکابت مانده ایم ما یبن الزهرا
بعد از سلیمانی دگر ماندن حرام است
این قاسم است و شهد شیرینی به کام است
صد بار مُردن جای دارد، بعد از این مَرد
این منتقم، آماده ی امر امام است
تنها تر از همیشه شدی، کوه استوار
گوش دلم شنید، صدای غم تو را
خرده مگیر و مگو گریه ات زِ چیست
اشک دمادم دل من بهر کربلاست
تو که بی اذن علی، پلک به هم ننهادی
چه شده حال چنین راحت و آرام شدی
نکند اذن گرفتی و پر و بال زدی
و چنین بود که بر سرخی خون خندیدی
اشک مظلومان درآوردی،
در آریم، اشک تو
منتظر باش ای ابوالفتنه
که سخت است، انتقام
زمان آن بزن در رو تمام است
بدان ابلیس این حرف امام است