شعله ای زیر خاکسترها

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

یادداشت های محمود بهرامی (کمیل)

شعله ای زیر خاکسترها

اهل قلم؛ نویسنده و شاعر

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

 

 

به همان برف که بر گُنبد تو بوسه زده

 

بی قرار است دلم، صحن و سرا می خواهد

 

 

محمود بهرامی

 

 

نامه ات گر که چنین مُهر و نشانی دارد

 

غم مخور، غصه مخور، حضرت حیدر داری

 

 

محمود بهرامی

 

من مست وجودت شدم و عاشق مویت

افتاده دل زخمی من پای سبویت

 

پُر گشته مِی جام من از لعل لب تو

من ماندم و جام و هوسِ دیدن رویت

 

ای عاشق، عاشق کُشِ تنها به کجایی

دستان منِ خسته بلند است به سویت

 

خود جلوه کن ای شاه، مرا نیست امیدی

افتاده و خیزان بکشم خویش به کویت

 

من را بنگر خسته  و تنها و گنهکار

خُلق تو حَسَن باشد و صد حُسن به خویت

 

گویند تو حساس به نام قمر هستی

کامل شده مهتابِ سحر، آمده بویت

 

من تشنه ی دیدارم و دنبال نشانی

چون رود سرازیر شوم تا سر کویت

 

✍️ محمود بهرامی ۱۵ شعبان  ۱۴۴۶ ه ق
 
#امام_زمان
#شعر
#کمیل
#شعله_ای_زیر_خاکسترها
محمود بهرامی

 

یادتان هست که این چشم ترم گقت حسین

مادرم روضه گرفت و پدرم گفت حسین

 

روضه خوان از عطش و آب برایم می خواند

ناگهان در قَلَیان دور و برم گفت حسین

 

مات و مبهوت به دنبال صدا می گشتم

آسمان نور شد و ماه کرم گفت حسین

 

آنقدر ابر شدم تا به سحر باریدم

هم زبان با غم تو، درد سرم گفت حسین

 

سر شب حسرت دیدار مرا با خود برد

در سحر بود که آه سحرم گفت حسین

 

میل پرواز  کِشَد روح مرا سمت حرم

چون گشودم پر خود، بال و پرم گفت حسین

 

وقت رویا که مرا سمت حرم می بردند

دیدم آرام دِلِ، در به درم گفت حسین

 

✍️ محمود بهرامی
 ۱ رمضان ۱۴۴۶ ه ق
 
#شعر
#کمیل
#شعله_ای_زیر_خاکسترها
https://blog.ir/panel/sholeizirekhakestarha
محمود بهرامی

#حرم

 

غرق گناه و آه و بی ارزش صدایی

یارب نگاهی؛گاه گاهی، گاه گاهی

آهم ببین، دردم نگر، فریاد من رس 

من گم شدم در ظلمت و غربت الهی

 

 

#مناجات 

#کمیل 

#شعله_ای_زیر_خاکسترها 

محمود بهرامی

 

در کنار پَرِ پرستوها 

دلربایی نموده یک دختر 

گوشواره قلبی و زیبا 

صورتش چون نگین انگشتر 

 

 

محمود بهرامی

 

.
نفرتی در وجودشان جاری 

غرق وحشت زِ مرد میدانند

 

لاله ها را نموده رنگ شفق

تا که شیر از سگان بترسانند

 

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

محمود بهرامی

 

صبح ات سپید، ای که سیاهی چشیده ای

اندر فراق حضرت صاحب چه دیده ای

تو سر بلند به گوشه ی تاریخ در نوا

گرچه سکوت کرده ای و قد خمیده ای

محمود بهرامی

 

 

دل من با شهیدان است                  شماها را نمی دانم

برای دین پریشان است                   شماها را نمی دانم

 

تمام عمر خود را من تلف کردم در این دنیا

وجودم کنج زندان است                   شماها را نمی دانم

 

محمود بهرامی

 

 

 

دل ما با فلسطین است                     آنها را نمی دانم

از این احوال غمگین است                   آنها را نمی دانم

 

به هر جا موشکی و کودکی و مادری در خون

دلم را داغ سنگین است                     آنها را نمی دانم

 

محمود بهرامی

 

شرحه شرحه سینه ام درد است و داغ

می کشد آخر مرا درد فراغ

هر کسی را راه در این راه نیست

عشق بازی می کند شاه چراغ

 

محمود بهرامی

 

امشب شنیدم یک چراغی را شکستند 

ما را چه غم شاه چراغان است اینجا 

در ذهن خود گفتم چراغی گشته خاموش 

گفتا غلط گفتی ، که مهمان است اینجا 

 

محمود بهرامی

 

قسم به لا یمکن الفرار کمیل

کمیل آمده اینجا قرار او باشی

 

محمود بهرامی